سید بود. عمامه بر سر. امام جماعت مسجد. برای نماز با ماشین خودش میامد.
وسط های بلوار یک بریدگی بود با یک تابلوی دور زدن ممنوع. به تابلو بی
اعتنایی میکرد دور میزد. تا بریدگی بعدی راه زیادی بود. بدی اش این نبود
که آبروی عمامه دارها را ببرد. نه. مشکل فنی داشت! مقلد آقای خامنه ای
بود. خب ما این را میدانستیم. گفتیم سید! رهبری فرمودند کار خلاف قانون
انجام دادن خلاف شرع است. گناه است! سید ما پشت سرت نماز میخوانیم! از
عدالت ساقط می شوی! سید زد روی پیشانی. گفت نمیدانستم. قبول کرده بود
واقعا. حالا همیشه تا دور برگردان بعدی میرود و برمیگردد...
* از افاضات اخلاقی چهارشنبه های استاد قبل از شروع درس.
وسط های بلوار یک بریدگی بود با یک تابلوی دور زدن ممنوع. به تابلو بی
اعتنایی میکرد دور میزد. تا بریدگی بعدی راه زیادی بود. بدی اش این نبود
که آبروی عمامه دارها را ببرد. نه. مشکل فنی داشت! مقلد آقای خامنه ای
بود. خب ما این را میدانستیم. گفتیم سید! رهبری فرمودند کار خلاف قانون
انجام دادن خلاف شرع است. گناه است! سید ما پشت سرت نماز میخوانیم! از
عدالت ساقط می شوی! سید زد روی پیشانی. گفت نمیدانستم. قبول کرده بود
واقعا. حالا همیشه تا دور برگردان بعدی میرود و برمیگردد...
* از افاضات اخلاقی چهارشنبه های استاد قبل از شروع درس.