۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه

ليک سوراخ دعا گم کرده اي

ما اينجا قصد خدمت کردن به مردم رو داريم.

* از افاضات يک کارفرما٬ ده سال سابقه کار.
* کارفرماي نامبرده مدعي است بدون دانش تخصصي در کارش٬ در ده سال گذشته
پيشرفت خوبي داشته.

۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه

توسعه و تضاد

رفيق٬ يک کارگر ساده است و توي مغازه اي کار ميکند که به يک کارگر ساده
احتياج دارند. رفيق يک زن و دو بچه دارد. زندگي٬ بد نيست. مي گذراند٬ چند
شب پيش ها ميگفت: من حتما بايد نون را همراه با يک چيزي بخورم٬ نون خالي
که ميخورم احساس ميکنم فقيرم٬ از احساس فقر غصه ام مي گيرد. حتي اگر توي
خانه هيچ چيز نداشته باشيم٬ با خانم، قند ميگذاریم لاي نون و مي خوریم.

* نامبرده بعد اضافه کرد وقتي با دمپايي از خانه بيرون مي رود نيز همين حس را دارد.

۱۳۸۹ اسفند ۳, سه‌شنبه

در حسرت پياده روي خيابان کناري

ميبيني؟ پياده رو رو کندن ميخوان موزاييک کنن اينجا هم شبيه خيابون
صفاييه بشه٬ باغچه بزنن٬ گل بکارن...

* مرد سلماني٬ قم٬ منطقه نيروگاه٬ نرسيده به ميدان توحيد

۱۳۸۹ بهمن ۳۰, شنبه

وقتي آقاي راننده خبر راديو را شنيد و احساس حقارت کرد

ببينيد چقدر در زمينه اين بازي رايانه اي ها عقبيم که يه بازي درست
ميکنن٬ وزير ميره رونمايي.

* از افاضات آقاي راننده در تحليل خبرهاي راديو٬ مسير پرديسان-قم

۱۳۸۹ بهمن ۲۵, دوشنبه

حکايت همان راهپيمايي ٢٢ بهمن که گفتند حزبي نيست

پدر ميگويد در خودخواهي صداوسيما و اخبار همين بس که توليد رشته
ماکاروني را ده ها بار در همه بخش هاي خبري ميگويد ولي اخبار امشب يک
کلمه از راهپيمايي اعتراض آميز امروز بعدازظهر مردم در تهران نگفت٬ مجبور
ميشوم به پدر يادآوري کنم که راهپيمايي امروز اعتراض آميز نبود٬ بلکه در
حمايت از مردم مصر بود. پدر لبخند ميزند و ميگويد منظور من هم همان بود.

۱۳۸۹ بهمن ۱۴, پنجشنبه

اين سو و آن سوي خبر ها

همچنان که آتش خشم ملت هاي عربي شعله ور تر مي شود٬ برف و سرما مناطق
گسترده تري از کشورمان را فرا مي گيرد.

۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه

خس و خاشاک

اين همه رئیس‌جمهور٬ يکي شون هم نکرد قبل از فرار يه بار به مردم
کشورش بگه خس و خاشاک که ما يه خورده احساس همزاد پنداري کنيم. 

۱۳۸۹ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

جغرافياي سياسي بهشت

مشهد که بوديم٬ يک شب در محضر يک آخوند نشسته بوديم٬ يک مرد باصفايي
آمد٬ خدمت آخوند ادب کرد٬ زانو زد٬ نشست و گفت که سوالي برايش پيش آمده٬
بعد پرسيد که آيا خدا همه آنهايي که مسلمان نباشند را مي‌برد جهنم؟  آخوند که از
مرد باصفاتر ‎بود لبخندی زد، از حال و روز مرد تفقدی کرد و بعد با همان لبخند
پرسید: حالا بگو مشکلت ‎چيه عزیزم؟


* خاطرات مشهد، حرم مطهرش، مدرسه پریزاد
* بعد متوجه شدم که مشکل مرد اصلا با جهنم رفتن غير مسلمان‌ها نبود٬ او
اعتراض داشت به اين که چرا بايد چند ميليارد اروپايي و آمريکايي به لحاظ
تعداد سهم بیشتری در بهشت داشته باشند٬ و بعد از اين بود که آخوند هر چه
کرد نتوانست بهشت را طوري تقسيم کند تا هم خدا راضي باشد٬ هم آن مرد
راضي باشد و هم آمريکايي ها.