۱۳۹۰ خرداد ۱۷, سه‌شنبه

ولي من هميشه خنديدم، مثل بقيه سربازا

من رو كشيد جلوي صف ، خوابوند تو گوشم گفت دراز بكش رو زمين شنا برو ،
هيچي نگفتم ،خوابيدم روي زمين شنا رفتم، پاش رو هم گذاشته بود روي كمرم،
كل سربازاي گروهان داشتند بهم ميخنديدند. بارها اين كار رو با من كرد، به
بهونه هاي مختلف. من بابام نظاميه. بعدا فهميدم بابام به فرمانده مون گفته بود
اين كارا رو با من كنند، گفته بود غرورش رو بشكنيد.

* رفيق، كارگر لبنياتي، سرباز اعزامي سال ٨٣
* پارك مركزي شهر، حوالي غروب، دو روز قبل از اعزام

میخوام یه قل بدی بهم، که هر سربازی دیدی گل بدی بهش

سرباز رو به چشمش نگاه نکن، تو دلش غوغاست ...

۱۳۸۹ اسفند ۱۷, سه‌شنبه

ما فقط گفتيم عيب نداره گوشتون سنگينه٬ ما هم که گوش داريم نميشنويم!

جوون رفتي تو عرفان٬ بيا بيرون٬ بيا ‎بيرون از عرفان که ما رو با عرفان
کاري نيست٬ اصلا نه٬ بذار برات بگم عرفان چيه٬ عرفان ايمان به خدا و
پيامبران و امامان و معاد روز قيامت و حق الناس و عدل خدا و ايناست٬
عرفان نيکي به پدر و مادره که سر پيري دستشون رو بگيري٬ عرفان حق همسايه
است٬ عرفان نماز و روزه است٬ عرفان اينه که براي زن و بچه ات لقمه حلال
ببري٬ عرفان اينه که دزدي نکني٬ عرفان اينه که دروغ نگي٬ مردم رو اذيت
نکني٬ عرفان ايناست٬ نه اون چيزايي که شما ميگي٬ عرفان سخته٬ عرفان کار
ما نيست...

* از افاضات آقاي راننده تاکسي٬ حدود شصت سال سن٬ بي حوصله
* قم٬ مسير خيابان توحيد تا پل مصلي٬ ماشين پرايد

۱۳۸۹ اسفند ۱۳, جمعه

از راننده تاکسي به حوزه و روحانيت

حاج آقا شما آخوندا بعد انقلاب کاری با خودتون کرديد و جوري به جون هم
افتاديد که آمريکا و انگليس و اسرائيل با همدستي محمدرضا شاه نتونستن
اون کار رو با حوزه و روحانیت بکنن ...


* افاضات آقاي راننده٬ تاکسي٬ قم

۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه

ليک سوراخ دعا گم کرده اي

ما اينجا قصد خدمت کردن به مردم رو داريم.

* از افاضات يک کارفرما٬ ده سال سابقه کار.
* کارفرماي نامبرده مدعي است بدون دانش تخصصي در کارش٬ در ده سال گذشته
پيشرفت خوبي داشته.

۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه

توسعه و تضاد

رفيق٬ يک کارگر ساده است و توي مغازه اي کار ميکند که به يک کارگر ساده
احتياج دارند. رفيق يک زن و دو بچه دارد. زندگي٬ بد نيست. مي گذراند٬ چند
شب پيش ها ميگفت: من حتما بايد نون را همراه با يک چيزي بخورم٬ نون خالي
که ميخورم احساس ميکنم فقيرم٬ از احساس فقر غصه ام مي گيرد. حتي اگر توي
خانه هيچ چيز نداشته باشيم٬ با خانم، قند ميگذاریم لاي نون و مي خوریم.

* نامبرده بعد اضافه کرد وقتي با دمپايي از خانه بيرون مي رود نيز همين حس را دارد.

۱۳۸۹ اسفند ۳, سه‌شنبه

در حسرت پياده روي خيابان کناري

ميبيني؟ پياده رو رو کندن ميخوان موزاييک کنن اينجا هم شبيه خيابون
صفاييه بشه٬ باغچه بزنن٬ گل بکارن...

* مرد سلماني٬ قم٬ منطقه نيروگاه٬ نرسيده به ميدان توحيد

۱۳۸۹ بهمن ۳۰, شنبه

وقتي آقاي راننده خبر راديو را شنيد و احساس حقارت کرد

ببينيد چقدر در زمينه اين بازي رايانه اي ها عقبيم که يه بازي درست
ميکنن٬ وزير ميره رونمايي.

* از افاضات آقاي راننده در تحليل خبرهاي راديو٬ مسير پرديسان-قم

۱۳۸۹ بهمن ۲۵, دوشنبه

حکايت همان راهپيمايي ٢٢ بهمن که گفتند حزبي نيست

پدر ميگويد در خودخواهي صداوسيما و اخبار همين بس که توليد رشته
ماکاروني را ده ها بار در همه بخش هاي خبري ميگويد ولي اخبار امشب يک
کلمه از راهپيمايي اعتراض آميز امروز بعدازظهر مردم در تهران نگفت٬ مجبور
ميشوم به پدر يادآوري کنم که راهپيمايي امروز اعتراض آميز نبود٬ بلکه در
حمايت از مردم مصر بود. پدر لبخند ميزند و ميگويد منظور من هم همان بود.

۱۳۸۹ بهمن ۱۴, پنجشنبه

اين سو و آن سوي خبر ها

همچنان که آتش خشم ملت هاي عربي شعله ور تر مي شود٬ برف و سرما مناطق
گسترده تري از کشورمان را فرا مي گيرد.

۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه

خس و خاشاک

اين همه رئیس‌جمهور٬ يکي شون هم نکرد قبل از فرار يه بار به مردم
کشورش بگه خس و خاشاک که ما يه خورده احساس همزاد پنداري کنيم. 

۱۳۸۹ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

جغرافياي سياسي بهشت

مشهد که بوديم٬ يک شب در محضر يک آخوند نشسته بوديم٬ يک مرد باصفايي
آمد٬ خدمت آخوند ادب کرد٬ زانو زد٬ نشست و گفت که سوالي برايش پيش آمده٬
بعد پرسيد که آيا خدا همه آنهايي که مسلمان نباشند را مي‌برد جهنم؟  آخوند که از
مرد باصفاتر ‎بود لبخندی زد، از حال و روز مرد تفقدی کرد و بعد با همان لبخند
پرسید: حالا بگو مشکلت ‎چيه عزیزم؟


* خاطرات مشهد، حرم مطهرش، مدرسه پریزاد
* بعد متوجه شدم که مشکل مرد اصلا با جهنم رفتن غير مسلمان‌ها نبود٬ او
اعتراض داشت به اين که چرا بايد چند ميليارد اروپايي و آمريکايي به لحاظ
تعداد سهم بیشتری در بهشت داشته باشند٬ و بعد از اين بود که آخوند هر چه
کرد نتوانست بهشت را طوري تقسيم کند تا هم خدا راضي باشد٬ هم آن مرد
راضي باشد و هم آمريکايي ها.

۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه

تاريخ شفاهي اسلام

اينقدر امام رضا رو دنبال کردن تا اينکه بالاخره توي بيابوناي مشهد گيرش
آوردن و شهيدش کردن.

*از افاضات يک مرد مسافر در صف نانوايي٬ مشهد٬ خيابان طبرسي، کوچه محراب‌خان

۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

آموزش و پرورش

- داداشي تو اون ملاها رو ديدي داشتن حرم رو جارو ميکردن؟
- ملا نه٬ روحاني!

* از افاضات داداش کوچيکه و آبجي کوچيکه در اين سفر سراسر معنوي
* نامبرده از وقتي مدرسه رفته بصيرتش افزون گشته و ضمن ارادت به روحانيت٬ گاها توي خانه در کرامات امام خامنه اي نيز افاضاتي نقل مي کند.

پس خود را به ضريح ميچسباني و ميگويي

لا تخيبني... لا تردني... ارحم تقلبي...

* از عبارات دعا خطاب به حضرتش٬ و کيفيت آن در مفاتيح الجنان موافق کتاب
من لا يحضره الفقيه آمده.
* تضرع در اين قسمت توصيه شده.

۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

هو هو

يک نفر مريد٬ زانو زد روي زمين٬ سنگ را بوسيد٬ يک نفر مريد ديگر که
چارچوب را بوسيده بود٬ ديد٬ زير لبي خنديد.

* حرم حضرتش٬ ورودي بالاسر

يک زائر سالخورده نزديک شد٬ يک بوسه ي محکم بر صورت آخوند گذاشت و در حال دور شدن است

آخوند همچنان آرامش خود را حفظ ‎کرده و ما نيز همچنان٬ از مجالست با
ايشان لذت ميبريم. به به...


* حرم حضرت رضا٬ مسجد بالاسر

در مرقد مطهرش در جوار يک آخوند نشسته ايم

به به... به به...

* حرم حضرت رضا٬ مسجد بالاسر

۱۳۸۹ دی ۳۰, پنجشنبه

پليس ايراني

من از پليس ايراني نميترسم.

* قم٬ بلوار محمدامين٬ سه راه سالاريه٬ دیروز، سه و نيم بعدازظهر
* از افاضات يک نفر خارجي براي يک نفر خارجي ديگر که به صورت کاملا
اتفاقي از کنارشان رد شدم و شنيدم.

۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

يک نفر از عوام جامعه که اتفاقا بي بصيرت است

هي ميگن رجاييه٬ رجاييه٬ رجايي گ/ه خورد اينجوري شد رجايي٬  رجايي کجا
اينجوري گروني و بدبختي آورد برا مردم؟ هي ميگه زنگ بزنيد ١٢٤ ٬ اون روز
زنگ زديم٬ پس چرا دو ساعت توي برف وايستاديم هيچ گوساله اي نيومد اونجا
به دادمون برسه که اون گاو زنجير چرخ ٢٤تومني رو ٦٠تومن بهمون نفروشه!؟
حالا شانس آوردیم رئیس جمهوری هشت سال بيشتر نميشه وگرنه که این ا.ن يه
دوره ديگه ميومد و توالت رفتن مردم رو هم پولی ميکرد.



* بخشي از افاضات راننده تاکسي عصباني٬ قم٬ خيابان جوادالائمه تا پل نیروگاه
کرايه قبلي ٢٠٠تومان٬ کرايه جديد ٣٠٠تومان.

۱۳۸۹ دی ۲۳, پنجشنبه

آخه اگه تو خودت زبونشو داشتي٬ پس چرا وقتي پياده شد صدات در اومد؟

مسافر اول٬ زن٬ جلو
... حاج آقا حالا مردم فحش ميدن شما فحش نديد٬ کار که با فحش ناسزا درست
نميشه٬ به خدا فاميلاي ما تو خارج ميگن ما اصلا شب ها بخاري روشن
نميکنيم٬ مردم ايران خيلي آب و برق و گاز مصرف ميکنن٬ بعد هم هي بد و
بيراهاشونو به آقاي احمدي نژاد ميدن٬ منظور من اين چيزا بود٬ خلاصه
ببخشيد سرتونو درد آوردم٬ قصد جسارت نداشتم٬ من همين بغل ها پياده ميشم.
...
مسافر دوم٬ مرد٬ عقب (بعد از پياده شدن زن)
آقاي راننده تو چقدر ساده اي؟ چرا جوابشو ندادي؟ اينا زن شيخ اند٬ بايد
جوابشونو بدي تا دهنشون بسته بشه.

* تاکسي٬ قم٬ فلکه جهاد به طرف سه راه بازار٬ کرايه ٢٢٥ تومن

۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه

نامبرده به همين دلايل کمربندش را هم نبست

ميخواست جلو دو نفر سوار کنه٬ گفتم سر چهارراه پليس هست٬ جريمه ات ميکنه.
گفت پليس جريمه نميکنه٬ پليس ميدونه نون دونه اي چنده٬ پليس ميدونه تايد چنده٬
پليس ميدونه يه قوطي پنير چنده٬ پليس ميدونه يه بسته ماکاروني چنده...

* در احوالات آقاي راننده٬ تاکسي٬ قم٬ مسير حرم - نيروگاه٬ کرايه قبلي ٢٠٠ تومان٬
کرايه جديد ٣٠٠ تومان.

۱۳۸۹ دی ۲۰, دوشنبه

کلا دلم به حالش سوخت گفتم يه پست براش بنويسم

در مورد هدفمندي يارانه ها ازش پرسيدم٬ سر صحبت باز شد٬ يه خورده صحبت
کرديم و بعد ساکت شديم. چند دقيقه بعد يه دفعه گفت شما در مورد ماشين ازم چی
پرسيده بودي؟ خنديدم و گفتم نيستي؟ کجايي؟ پيش من؟ يمن(!)؟ گفت نه، يه لحظه
حواسم رفت پيش مادرخانومم، نمیدونم چرا بعدش  ياد بنزين و گازوييل و روغن
موتور و روغن ترمز و اينا افتادم. چند دقيقه بعدش دوباره نزديک بود مسیر رو
اشتباه بره. هول شده بود، گفت نمي دونم چه م شده.

* در احوالات آقاي راننده٬ تاکسي٬ قم، مسير پل مصلي به طرف شهرک پرديسان٬
کرايه ٥٠٠ تومن.

۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

حکايت ديگر در باب خود نخبه بيني در ايران

البته من خودم نميدونم چه حکمتيه که همه ي آدماي با فکر و بدرد بخور
گرفتار دود و دم هستن.

* از افاضات آقاي راننده در حال سيگار کشيدن
* سواري٬ مسير اتوبان قم-تهران٬ عقب٬ سه تومن

۱۳۸۹ دی ۱۵, چهارشنبه

در رثاي آزادي

راننده تاکسي در پاسخ  به مسافري که  گفت در ايران نخبگان آزادي ندارند تا
حرف هايشان را بزنند افاضه فرمود که کي ميگه تو ايران آزادي نداريم؟ من
خودم همينجا به زن هاش/مي رفسنج/اني صد تا فحش ميدم هيچکي کارم نداره.
 
٭ تاکسي٬ قم٬ مسير پل مصلي تا انتهاي زنبيل آباد