بابا ميگه چه خبر؟ مامان تعريف ميکنه که زنگ زده شمال و خاله گفته اونجا
نون شده دونه اي دويست تومان. بابا خدا رو شکر ميکنه. ميپرسيم چرا؟ ميگه
آخه همين مردم نون داغ رو ده تا ده تا ميخريدن ميبردن خشک ميکردن ميريختن
جلوي گاو و گوساله و مرغ و جوجه شون. يه ذره رحم تو دلشون نبود که براي
اين نون زحمت کشيده شده٬ نون که مفت باشه اينجوري ميشه٬٬ مردم قدرش رو
نميدونن... بابا چند دقيقه اي در همين رابطه افاضات مي فرمودند و مامان
تأييد ميکردند و ما که حالمان خوش نبود هي آب دماغ مان را مي کشيديم
بالا.
نون شده دونه اي دويست تومان. بابا خدا رو شکر ميکنه. ميپرسيم چرا؟ ميگه
آخه همين مردم نون داغ رو ده تا ده تا ميخريدن ميبردن خشک ميکردن ميريختن
جلوي گاو و گوساله و مرغ و جوجه شون. يه ذره رحم تو دلشون نبود که براي
اين نون زحمت کشيده شده٬ نون که مفت باشه اينجوري ميشه٬٬ مردم قدرش رو
نميدونن... بابا چند دقيقه اي در همين رابطه افاضات مي فرمودند و مامان
تأييد ميکردند و ما که حالمان خوش نبود هي آب دماغ مان را مي کشيديم
بالا.