امشب افطار تقریبا همه فامیل مادری مهمان ما بودند. در مهمانی های بزرگ
مشکلات به رأی عمومی گذاشته میشوند. پسر دایی بزرگ میخواهد با سرمایه اش
کار کند. خودش میگوید رستوران. دایی دیگر نظرش به فست فود است و نیم
ساعتی هست که دارد خاطرات فست فودهایی که تا به حال با زن دایی رفته را
مرور میکند. شوهرخاله هم که عشق همبرگرذغالی است از آن اول گیر داده به
همبرگر ذغالی. کاش یکی هم به فکر فرهنگ و کارهای فرهنگی زمین مانده بود!
به خدا هم سود دارد هم ثواب!!